جدول جو
جدول جو

معنی لقمه گیر - جستجوی لغت در جدول جو

لقمه گیر
گیرندۀ لقمه. که لقمه کند:
از عظام خون غذایش شیر شد
وز عظام شیر لقمه گیر شد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
لقمه گیر
نواله گیر آنکه لقمه گیرد کسی که لقمه کند: از فطام خون غذااش شیر شد و فطام شیر لقمه گیر شد، (مثنوی نیک. 5: 3)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لکه گیر
تصویر لکه گیر
آنکه لکۀ چیزی را پاک کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همه گیر
تصویر همه گیر
مرضی که در یک زمان بسیاری از مردم یک شهر را مبتلا سازد
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ پَرْ وَ)
گیرندۀ نفس. خبه کننده. دم گیر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آنکه لکه گیرد (از لباس و جز آن) ، آنکه اصلاح قسمتهای ریختۀ گچ و مانند آن از دیواری یا سقفی کند
لغت نامه دهخدا
(لُ مَ / مِ)
منسوب به لقمه، خرد. به اندازۀ یک لقمه.
- گز لقمه ای، گز به قرص کوچک که ناشکسته میتوان به یکبار در دهان برد
لغت نامه دهخدا
تصویری از لقمه گیری
تصویر لقمه گیری
عمل لقمه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه لکه های پارچه و لباس و غیره را پاک کند، آنکه قسمتهای ریخته گچ و غیره را از دیوار یا سقفی اصلاح کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقمه یی
تصویر لقمه یی
نواله یی گراسی، کوچک منسوب به لقمه، کوچک باندازه یک لقمه
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی که اکثر افراد یک منطقه (یک شهر یا یک مملت و یا قسمتی از یک مملکت ویا قریه) را دریک زمان مبتلا کند همه گیری غالبا در اثر اشاعه امراض خطرناک مانند وبا حصبه تیفوس و طاعون اتفاق می افتد و مرگ و میر بسیار را موجب میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه گیر
تصویر همه گیر
کلی، اپیدمیک
فرهنگ واژه فارسی سره
جایی از ساختمان که باران آن را خیس کند
فرهنگ گویش مازندرانی